دعوت زهير از خويشان
طبري ميگويد: پس از آن که زهير به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و عزم ياري او را داشت، به خيمه خود بازگشت و به ياران خود گفت هر که از شما دوست دارد در ياري فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آيد رخت بربندد وگرنه اين آخرين ديدار ماست. سپس او خاطرهاي چنين بيان کرد: در غزوه «بحر» ]و بنا بر گفته طبري بلنجر [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 396. بلنجر از شهرهاي ترکستان امروزي و بلاد روم قديم است. (ابصار العين، ص 162).
چون فاتح آن جنگ شديم و غنايم فراواني نصيب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بوديم. هنگامي که «سلمان فارسي» خشنودي ما را ديد گفت: «آيا شما به فتح و غنايمي که خداوند نصيب شما کرده اين گونه خوشحالي ميکنيد؟ [الارشاد، ج 2، ص 73.] اگر شما سيد شباب جوانان آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم را درک کرديد، براي جهاد در رکاب او بايد بيشتر شادمان باشيد؛ چرا که بهرههاي بيشتري به دست خواهيد آورد. [اذا ادرکتم سيد شباب آل محمد فکونوا اشد فرحا بقتالکم معه بما اصبتم اليوم من الغنانم. ابصار العين، ص 162. ] پس من با شما وداع ميکنم و شما را به خدا ميسپارم». [الارشاد، ج 2، ص 73؛ الکامل في التاريخ، ج 2، ص 277؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 397. ] .
درسي که ميتوان گرفت: دعوت زهير بينتيجه نبود. پسر عمويش، «سلمان بن مضارب» و غلام او به امام پيوستند. مسلمان نبايد از ارشاد و دعوت ديگران به حق دريغ کند، و هماره بايد بکوشد بر حاميان حق بيفزايد.
زهير و نخستين اعلان وفاداري
زهير به سپاه امام پيوسته بود. ابومخنف ميگويد: حر ميخواست هر کجا صلاح ديد امام و سپاهش را فرود آورد. او بين راه با امام برخورد کرده بود و امام سخن او را وقعي نمينهاد و به حرکت ادامه ميداد. تا اين که به «ذوحسم» رسيدند. امام در جمع خطبهاي ايراد فرمود: «ميبينيد که بر ما چه پيش آوردهاند...» خطبه پايان يافت و زهير از جاي برخاست و به يارانش گفت: «آيا شما سخن ميگوييد يا اين که من تکلم کنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهي گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداک الله يابن رسول الله مقاتلک، و الله لو کانت الدنيا لنا باقية، و کنا فيها مخلدين، الا ان فراقها في نصرک و مواساتک، لا ثرنا الخروج معک علي الاقامة فيها؛ [طبري، تاريخ، ج 3، ص 307 به نقل از سماوي، ابصار العين، ص 162.] اي پسر رسول خدا، سخنان شما را شنيديم، خدايت هدايت کند؛ به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما باقي باشد و ما در آن هميشگي باشيم و تنها جدايي از آن در ياري و همراهي شما باشد، قيام در رکاب شما را بر هميشه زيستن در آن ترجيح ميدهيم». پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برايش طلب خير کرد.
درسي که ميتوان گرفت: اين اولين خطبهاي است که زهير در برابر امام خواند و هدف خود - پايمردي و ثبات قدمش - را بيان داشت. آري او حيات هميشگي داشتن را با حمايت از امام برابر نميداند؛ بلکه حمايت از امام را مقامي بلندتر و رفيعتر ميداند.
آمادگي زهيربراي جهاد
امام حسين با بيعتشکني مردم کوفه روبهرو شده بود. عزم بازگشت کرد تا از درگيري با سپاه بيشمار يزيد بپرهيزد. رو به حر بن يزيد رياحي که از فرماندهان سپاه ابنسعد بود کرد و فرمود: «دعنا ننزل في هذه القرية؛ بگذار به اين دهکده فرود آييم». مرادشان «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» بود. اما حر پيشنهاد امام را نپذيرفت. [اينجا حر نامه ابنزياد را دريافت کرده بود و در پاسخ گفت: «نه به خدا قسم قدرت (پذيرش اين پيشنهاد را) ندارم، چرا که ابنزياد جاسوس بر من نهاده است». ابصار العين، ص 163. ] .
زهير به امام عرض کرد: «يابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علينا من قتال من ياتينا من بعدهم فلعمري لياتينا ما لا قبل لنا به؛ اي پسر پيامبر خدا، جنگيدن با اين گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بيکراني است که بعد از اين بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهي در برابر ما فرود خواهد آمد که بيکران است».
امام فرمود: «ما کنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروعکننده نبرد با اينها نخواهم بود».
زهير راه ديگري را پيش نهاد و گفت: «سربنا الي هذه القرية حتي تنزلها فانها حصينة و هي علي شاطيء الفرات؛ با ما حرکت کن تا به سوي اين قريه حرکت کنيم و در آن جا فرود آييم که اين منزلگاه در نزديکي فرات و محل امني است؛» ]آنجا جاي مناسبي براي کارزار بود، بدين سبب که درگيري دشمن با اصحاب حسين عليهالسلام تنها از يک طرف امکان ميداشت[ امام فرمود: «نام آن چيست»؟ زهير پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه ميبرم» سپس امام عليهالسلام در همان منزل فرود آمدند. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 409. ابصار العين، ص 163.] .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، زهیر ابن قین ، ،
برچسبها: